داستان “گوشه تاریک
زمینه: این داستان درباره یک زن جوان به نام “سارا” است که در یک آپارتمان قدیمی در حومه شهر زندگی میکرد. او به تنهایی زندگی میکرد و به تازگی به این محل نقل مکان کرده بود.
اتفاقات:
-
صداهای عجیب: چند روز پس از ورود سارا، او شروع به شنیدن صداهای عجیبی از گوشهای تاریک در اتاق خوابش کرد. صداهایی شبیه به نجوا و خندههای خفیف که او را نگران میکرد.
-
حضور غیرقابل توضیح: یک شب، در حالی که سارا در حال تماشای تلویزیون بود، ناگهان احساس کرد که چیزی در کنار او نشسته است. او به سرعت به سمت چپ نگاه کرد، اما هیچکس را ندید. احساس ترس و سردی به او دست داد.
-
تجربه ترسناک: روز بعد، سارا تصمیم گرفت اتاق خواب را مرتب کند. وقتی به گوشه تاریک اتاق رسید، ناگهان یک عکس قدیمی از یک زن با لباس سفید پیدا کرد. در پشت عکس نوشته شده بود: “هرگز فراموش نکنید”. سارا احساس کرد که چیزی نادرست است.
-
شب ترسناک: در شب بعد، سارا در حال خواب بود که ناگهان از خواب بیدار شد و دید که آن زن در گوشه اتاق ایستاده است. او چشمانش را بسته بود و به آرامی به سمت سارا میآمد. سارا به شدت ترسید و سعی کرد فریاد بزند، اما صدایش در گلویش گیر کرد.
-
کمک گرفتن: سارا به یک متخصص ماورایی مراجعه کرد. او پس از بررسی، گفت که روح آن زن به دلیل یک تراژدی در این آپارتمان باقی مانده است. متخصص با انجام مراسم خاص، سعی کرد روح را آزاد کند.
نتیجه: پس از مراسم، سارا دیگر صدای عجیبی نشنید و احساس راحتی بیشتری کرد. او تصمیم گرفت از آن آپارتمان نقل مکان کند و هرگز فراموش نکرد که گاهی اوقات، گذشتهها میتوانند در گوشههای تاریک زندگی ما باقی بمانند.